سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آنان را طاعت دارید که در ناشناختنشان عذرى ندارید . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----14884---
بازدید امروز: ----0-----
بازدید دیروز: ----1-----
محمد حسن رنجکش دبیر تربیت بدنی مدارس استان قم - مهرورزی( در پاسخ به پرسش مهر 7 - جناب آقای دکتر احمدی نژاد )
 
 
  • درباره من
    محمد حسن رنجکش دبیر تربیت بدنی مدارس استان قم - مهرورزی( در پاسخ به پرسش مهر 7 - جناب آقای دکتر احمدی نژاد )
    محمد حسن رنجکش دبیر تربیت بدنی مدارس استان قم
    همزمان با آغاز سال تحصیلی ریاست محترم جمهور سئوالاتی را از دانش آموزان و فرهنگیان می پرسند و زمینه تحقیق و پژوهش و تفحص آنان را فراهم می کنند امسال هم در مراسم ویژه آغاز سال تحصیلی که با حضور ریاست محترم جمهوری در شهرستان بم برگزار شد دکتر احمدی نژاد سئوالاتی را مطرح کردند که امیدواریم همه دانش آموزان و فرهنگیان در این رقابت فرهنگی و علمی مشارکت گسترده داشته باشد اما سئوالات رئیس جمهور محترم : سوالات پرسش مهر7 رییس جمهور به این شرح است: 1- نقش مهرورزی در پیشرفت و تعالی جامعه چیست؟ 2- نقش مهرورزی در برپایی عدالت در جامعه چیست؟ 3- نقش مهرورزی در ایجاد وحدت و اتحاد در جامعه چیست؟ 4- نقش مهرورزی در ایجاد جامعه پیشرفته و نمونه چیست؟ 5- چه کنیم که جوامع یکدیگر را دوست داشته باشند؟ 6- موانع محبت چیست؟ 7- چه کسانی نمی خواهند انسانها دوست، یاور و عاشق یکدیگر باشند؟
  • لوگوی وبلاگ
    محمد حسن رنجکش دبیر تربیت بدنی مدارس استان قم - مهرورزی( در پاسخ به پرسش مهر 7 - جناب آقای دکتر احمدی نژاد )

  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
  • وضعیت من در یاهو
  • آوای آشنا
  • مهر و خشم
    نویسنده: محمد حسن رنجکش دبیر تربیت بدنی مدارس استان قم جمعه 86/8/18 ساعت 8:40 عصر

     

     

    محبت

    کیمیایی است که خاک را به طلا بدل می کند و زیستن را معنای بودن می بخشد.

    زمستان جان به امیدش جامه بهار به تن می کند و تن پوش پائیز زندگی با یاد حضورش رنگ و جلایی دیگر می گیرد.

    راستی کداممان قادریم بی بودنش ، بودنمان را تحمل کنیم ؟ و در نبودنش زندگی کنیم ؟ که هر جا که نفسی بر آید به همت وجود اوست و چون فرو رود به امید حضورش.

    خداوندی را سپاس که رحمان است و رحیم و راستی چه زیباست که در رحمت بی منتهایش رحمان را بر رحیم سبقت می دهد و اینگونه درد امید را روانه جام دلها می نماید.

    رحمانی که چتر رحمت بی منتهایش سایبانی است بر سر تمام کائنات و چراغی است فرا راه آنانکه دنبال طریق می گردند .خدای مهربانی که مهر در پناهش معنا می شود و محبت با تفسیر او معنایی دیگر می یابد.

    دامنه لطفش آنقدر وسعت می یابد که در تمام هستی ذره ای را نمی یابی که بر آن سایه نداشته و لحظه را نمی بینی که در آن جاری نباشد و راستی چگونه می توان تصور کرد که بود و در پناهش نبود ، ماند و از او مدد و مهر ندید که آمدنمان با مهر است و رفتنمان با امید حضور در امانگاه پر مهرش.

    خشمش از سر مهر است و بی مهر ، خشمی ندارد و ثابت می کند که بدون مهر نمی توان غضب داشت و خشم نمود.

    ما بندگان اوئیم در مهر و خشم از او الگو گرفته ایم و او را تصویر مجسم مهر می دانیم و در این صورت خشمش را نمودی از مهر می خوانیم .

    اگر خشمی و غضبی می بینیم ، گاه گاه است و محدود و آنهم مقدمه حضور مهری نامحدود است و اگر خشونتی یافته ایم ابراز تداوم یک مهر پایدار.

    به او اقتدا کرده ایم و از او خواسته ایم که جز مهر نخواهیم و در پناه مهرش ، خشم را معنایی دیگر بخشیم.

     


        نظرات دیگران ( )

  • عامل محبت چیست؟
    نویسنده: محمد حسن رنجکش دبیر تربیت بدنی مدارس استان قم سه شنبه 86/2/25 ساعت 10:7 صبح

     مى‏دانیم که بشر تاکنون براى لزوم هیچ حقیقتى مانند مهر و محبت انسانها به یکدیگر ، اصرار نورزیده است .اگر همه کتب اخلاقى را باز کنید و ورق بزنید ، جز این شعار که« اى انسانها به یکدیگر محبت بورزید » محصولى نخواهید دید . اگر همه مکتب‏ها را مورد مطالعه قرار بدهید ، خواهید دید همه ا یک ریشه اساسى قابل توجهى که دارند ، عبارت از مهر و محبت انسانها به یکدیگر است .آن قسمت از علوم انسانى را مانند روانشناسى و روانپزشکى و روانکاوى و حتى علوم گوناگون حقوقى و سیاسى واقعى را که رابطه انسانها را با یکدیگر مطرح مى‏کنند از نظر بگذرانید ، بدون تردید پدیده محبت را در میان مسائل گوناگون آن علوم مانند رگه‏هاى الماس در میان انبوه زغال‏سنگ خواهید یافت . این شعارهاى زیر را درست توجه فرمائید :

    1 -دنیا بدون محبت زندانى تاریک است .

    2 -در آن جامعه‏اى که محبت وجود ندارد ، اعضاء آن جامعه یا مشتى حیوانات وحشى‏اند یا پیچ و مهره‏هاى ماشین بزرگ و ناخودآگاهى .

    3 -هیچ مشکل انسانى وجود ندارد که با کلید محبت باز نشود .

    4- هر جا که با دردهاى درمان‏ناپذیر ارتباطات انسانى روبرو گشتید ،نسخه محبت را بنویسید و عمل کنید ، همه آن دردها مرتفع مى‏گردد .

    5 -محبت کوه را کاه و کاه را کوه مى‏کند .

     این ابیات جلال الدین مولوى را هم در نظر بگیرید :

    از محبت تلخها شیرین شود
    از محبت مسها زرین شود

    از محبت خارها گل مى‏شود
    وز محبت سرکه‏ها مل مى‏شود

    از محبت دردها صافى شود
    وز محبت دردها شافى شود

    از محبت دار تختى مى‏شود
    وز محبت بار بختى مى‏شود

    از محبت سجن گلشن مى‏شود
    بى‏محبت روضه گلخن مى‏شود

    از محبت نار نورى مى‏شود
    وز محبت دیو حورى مى‏شود

    از محبت حزن شادى مى‏شود
    وز محبت غول هادى مى‏شود

    از محبت مرده زنده مى‏شود
    وز محبت شاه بنده مى‏شود

    از محبت نیش نوشى مى‏شود
    وز محبت شیر موشى مى‏شود

    از محبت سقم صحت مى‏شود
    وز محبت قهر رحمت مى‏شود

     اینهمه خواصى که مولوى براى محبت ابراز مى‏دارد ، ذوقیات و شعر گوئى بى‏پایه نیست ، این خواص تجربه شده‏اى است که همه اقوام و ملل آنها را دیده یا شنیده‏اند .آنچه که مهم است اینست که بشر روى چه علت با داشتن چنین سرمایه حیات‏بخشى در درد بیگانگى از انسانها دست و پا مى‏زند ؟



        نظرات دیگران ( )

  • بیائیم محبت کنیم
    نویسنده: محمد حسن رنجکش دبیر تربیت بدنی مدارس استان قم پنج شنبه 85/10/21 ساعت 11:9 صبح

    بخشش و دریافت

    آدم‌ها به همان اندازه که نیاز به محبت دارند نیاز به محبت کردن هم دارند.. همان اندازه که محتاج دوست داشته شدن هستند به دوست داشتن هم محتاجند.. به اندازه ای که نیاز به تکیه کردن دارند به تکیه‌گاه شدن نیاز دارند..

    آدم‌ها به همان اندازه که به دریافت محتاجند به بخشش، به دادن هم نیاز دارند..

    اینجا هم تعادل.. مثل همه جای زندگی.. تعادل بین دریافت و بخشش.. آدمهایی که مهربانی می‌کنند و ظرفیت پذیرش مهربانی دارند..

    آدمهایی که بیشتر می‌بخشند بدون آنکه دریافت کنند، از خود مایه می‌گذارند. تمام آنچه را دارند  به نوعی نثار می‌کنند بی‌آنکه چیزی از کسی طلب کنند و یا بپذیرند و بتوانند بپذیرند. اینان موجوداتی می‌شوند تهی..درون خود را خالی می‌کنند و به دیگران می‌دهند.. بی آنکه چیزی را جایگزین کنند.. در آخر خسته از بخشیدن به جام تهی خود نگاه می‌کنند..

     

    آنانکه بیشتر دریافت می‌کنند بی‌آنکه ببخشند، خودخواهانی که دیگران تنها زاده شده اند که تأمین کننده ی آنها باشند.. انگلهایی که تنها با دریافت از دیگران زنده اند.. تنها می گیرند.. اینها نیز تهی می شوند اما به گونه ای دیگر!

    دسته‌ی اول عاشقانی می‌شوند بدون ظرفیت دوست داشته شدن، محبت را پس می زنند و یا خود را لایق آن نمی‌دانند مهربانانی که دیگران بخشیدن را وظیفه شان می‌دانند و دسته ی دوم معشوقانی که هیچگاه عاشق شدن نمی‌آموزند.. موجوداتی که تنها محبت را دریافت می‌کنند و هیچگاه طعم محبت کردن و مهربانی را نمی چشند.. محبت را دریغ می‌کنند و دیگران را لایق محبت نمی دانند..

     

    آدمها به محبت نیاز دارند و به همان میزان به محبت کردن..

    انکار نکنیم نیازمان را.. محبت کنیم و محبت دیگران را بپذیریم.. 


        نظرات دیگران ( )

  • مهر و محبت در مدارس
    نویسنده: محمد حسن رنجکش دبیر تربیت بدنی مدارس استان قم دوشنبه 85/10/18 ساعت 12:34 عصر

    برای داشتن مدرسه موفق ، معلم و مدرسه نقش اساسی دارند . گلاسر به عنوان یک روانپزشک معتقد است اگر یک کودک صرف نظر از سابقه زندگیش ، بتواند در مدرسه موفق شود ، برای موفقیت در زندگی نیز شانس فوق العاده ای دارد و در صورتی که در یکی از مراحل آموزشی خود با شکست مواجه شود ( مدرسه ابتدایی ، دبستان ، دبیرستان یا دانشگاه ) شانس او برای موفقیت در زندگی به مقدار زیادی کاهش پیدا می کند . تا زمانی که مدارسی را به وجود نیاورده باشیم که کودکان بتوانند از طریق استفاده منطقی و عقلانی از توانایی هایشان به موفقیت دست یابند ، شاهد افزایش نابسامانیهای اجتماعی خواهیم بود از جمله افزایش تعداد افرادی که باید در « حبس های موقت یا دائم » و بیمارستانهای روانی به سر برند و افرادی که برای اداره امور زندگی خود به مددکاران اجتماعی نیازمندند ، چرا که احساس می کنند نمی توانند در این جامعه فرد موفقی باشند و تمایلی به تلاش بیشتر در خود نمی بینند .

    هیچ کس به اندازه افرادی که در مدارس کار می کنند از مشکلات دانش آموزان شکست خورده آگاه نیست . معلمان و مدیران از کودکانی که در روند تحصیل و مدرسه ، کاملاً یاغی و متمرد بوده و در بسیاری از موارد دچار یأس و دلسردی شده بودند ، یاد می کنند و معتقدند بی انگیزه بودن ، شکست خوردن ، بی احساس بودن ، مشکل اساسی مدارسی است که موفق نیستند .

    بنابراین باید راههایی پیدا شود که کودکان بیشتری بتوانند به موفقیت برسند و برای یافتن این راهها باید دلایل شکست کودکان را بررسی کرد .

    گلاسر برای حل مشکل از واقعیت درمانی Reality Therapy استفاده می کند او معقتد است که نیازهای انسان شامل دو قسمت عمده می باشد :

    نیاز به مبادله عشق و محبت Need For Love

    نیاز به احساس ارزشمندی Need For Self - Worth



    * نیاز به مبادله عشق و محبت

    فرد باید دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن را بیاموزد ، او باید در این دنیا شخصی را پیدا کند که دوستش داشته باشد و متقابلاً شخص دیگری نیز او را دوست بدارد . اگر شخص در تقدیم و در دریافت محبت موفق شود و بتواند این روال را با ثبات نسبی در طول دوران زندگی خود ادامه دهد ، فرد نسبتاً موفقی خواهد بود . کودکان شدیداً به محبت وعاطفه نیازمند هستند نه تنها از جانب معلمان بلکه در بین خودشان نیز این گونه است . ولی در مدرسه امکان و فرصت آنها برای دستیابی به عاطفه بسیار اندک است .



    * احساس ارزشمندی

    برای کسب این احساس معلومات و قدرت تفکر لازم است . اگر کودکی که به مدرسه رفته ، در تحصیل معلومات « فراگیری شیوه تفکر و حل مشکلات » شکست بخورد ، بعید است که خانواده و یا اطرافیان او بتوانند شکست وی را جبران کنند . علاوه بر آن دانش آموزان در خلال فراگیری روش تفکر و حل مسائل ( که لازمه دستیابی به احساس ارزشمندی است ) می توانند آموختن اهداء و دریافت محبت و اعتماد به نفس کافی را به دست آورند . شخصی که مورد محبت است و یادگرفته عشق بورزد ، شانس خوبی برای موفقیت در عرصه زندگی دارد ، چرا که او به مدد نیروی حاصل از محبت ، انگیزه بیشتری برای موفقیت و احساس ارزشمندی می کند ، می تواند مقداری از ناکامی هایی را که ممکن است برایش رخ داده باشد ، در نتیجه دوست داشتنها ، تحمل کند .

    مفاهیم محبت و ارزشمندی ، به قدری به هم نزدیک و وابسته است که می توان آن را در قالب یک واژه به هم پیوند داد و اصطلاح هویت Identity را در آن بکار برد . می توان گفت تنها نیاز اساسی انسان ، نیاز به یک هویت است یعنی ( اعتقاد به اینکه ما فردی متمایز از دیگران و همچنین شخصی مهم و با ارزش هستیم ) .

    ما باید مطمئن باشیم مدرسه ، یعنی مهمترین تجربه در مرحله رشد کودک و نیز باثبات ترین و با اهمیت ترین عامل زندگی او که دو طریقه ضروری را برای او فراهم می آورد .

    امکان اهداء زوددریافت محبت

    فرصت برخورداری از تحصیلات و متعاقباً احساس ارزشمندی

    در قلمرو مدرسه ، محبت میتواند به عنوان بهترین نوع احساس مسئولیت اجتماعی قلمداد شود اگر بچه ها :

    احساس مسئولیت در قبال یکدیگر

    دلسوزی

    توجه نسبت به هم و کمک به همدیگر

    را نیاموزند و هر کاری را فقط برای شخص خودشان انجام دهند نه بخاطر دیگران ، در این صورت مفهوم محبت کمرنگ و محدود می شود . بچه ها باید یاد بگیرند که چگونه در کوران مشکلات اجتماعی و آموزش مدرسه ، حساسیت و دلسوزی را داشته و برای حل این مشکلات به یکدیگر کمک کنند .

    همه مدارس باید قسمتی از برنامه خود را به آموزش احساس مسئولیت اجتماعی اختصاص دهند و گرنه بسیاری از بچه ها نمی توانند به هویت موفق Success Identity دست یابند .

        نظرات دیگران ( )

  • خلق و خوی محمدی
    نویسنده: محمد حسن رنجکش دبیر تربیت بدنی مدارس استان قم دوشنبه 85/10/18 ساعت 12:22 عصر

    یکى از شاخصه هاى پر اهمیت در پیشرفت اسلام اخلاق نیک و کلام‏دلاویز و پرجاذبه پیامبر اکرم (ص) با انسان‏ها بود، این خلق نیکوتا بدان حدى بود که معروف شد سه چیز در پیشرفت اسلام نقش به‏سزایى داشت:

    1- اخلاق پیامبر (ص)

    2- شمشیر و مجاهدات حضرت على (ع)

    3- انفاق ثروت حضرت خدیجه (س)

    در قرآن مجید، به نقش اخلاق پیامبر (ص) درپیشرفت اسلام و جذب ‏دل‏ها تصریح شده است، آن جا که مى‏خوانیم: «فبما رحمة من الله‏لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم‏و استغفر لهم و شاورهم فى الامر; اى رسول ما! به خاطر لطف ورحمتى که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان‏گشته‏اى، و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از دور تو پراکنده‏مى‏شدند، پس آن‏ها را ببخش، و براى آن‏ها طلب آمرزش کن، و درکارها با آن‏ها مشورت فرما.»

    ازاین آیه استفاده مى‏شود که : 1- نرمش و اخلاق نیک، یک هدیه الهى است، کسانى که نرمش ندارند،از این موهبت الهى محرومند; 2- افراد سنگ‏دل و سخت‏گیر نمى‏توانند مردم‏دارى کنند، و به جذب‏نیروهاى انسانى بپردازند; 3- رهبرى و مدیریت صحیح با جذب و عطوفت همراه است; 4- باید دست‏شکست‏خوردگان در جنگ و گنهکاران شرمنده را گرفت وجذب کرد (با توجه به این که شان نزول آیه مذکور در موردندامت فراریان مسلمان در جنگ احد نازل شده است); 5- مشورت با مردم از خصلت‏هاى نیک و پیوند دهنده است که موجب‏انسجام مى‏گردد.

    پیامبر اسلام (ص) علاوه بر این که ارزش‏هاى اخلاقى را بسیار ارج‏مى‏نهاد، خود در سیره عملى‏اش مجسمه فضایل اخلاقى و ارزش‏هاى والاى‏انسانى بود، او در همه ابعاد زندگى با چهره‏اى شادان و کلامى‏دلاویز با حوادث برخورد مى‏کرد.

    به عنوان مثال، درتاریخ آمده‏است:در سال نهم هجرت هنگامى که قبیله سرکش طى بر اثر حمله‏قهرمانانه سپاه اسلام شکست ‏خوردند، عدى بن حاتم که از سرشناسان‏این قبیله بود به شام گریخت، ولى خواهر او که «سفانه‏» نام‏داشت‏ به اسارت سپاه اسلام درآمد.

    سفانه را همراه سایر اسیران به مدینه آوردند و آنان را درنزدیک مسجد در خانه‏اى جاى دادند، روزى رسول خدا (ص) از آن‏اسیران دیدن کرد، سفانه از موقعیت استفاده کرده و گفت: «یا محمد هلک الوالد و غاب الوافد فان رایت ان تخلى عنى، و لا تشمت ‏بى احیاء العرب، فان ابى کان یفک العانى، و یحفظ الجار، و یطعم‏الطعام، و یفشى السلام، و یعین على نوائب الدهر;

    اى محمد!پدرم (حاتم) از دنیا رفت، و نگهبان و سرپرستم (عدى) ناپدید شدو فرار کرد، اگر صلاح بدانى مرا آزاد کن، و شماتت و بدگویى‏قبیله‏هاى عرب‏ها را از من دور ساز، همانا پدرم (حاتم) بردگان‏را آزاد مى‏ساخت، از همسایگان نگهبانى مى‏نمود، و به مردم غذامى‏رسانید، و آشکارا سلام مى‏کرد، و در حوادث تلخ روزگار، مردم‏را یارى مى‏نمود.»

    پیامبر اکرم (ص) که به ارزش‏هاى اخلاقى، احترام شایان مى‏نمود، به‏سفانه فرمود: «یا جاریة هذه صفة المؤمنین حقا، لو کان ابوک مسلما لترحمناعلیه; اى دختر! این ویژگى‏هایى که برشمردى، از صفات مؤمنان‏راستین است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمت‏قرار مى‏دادیم.» آنگاه پیامبر (ص) به مسؤولین امر فرمود:«خلوا عنها فان اباها کان یحب مکارم الاخلاق; این دختر را به‏پاس احترامى که پدرش به ارزش‏هاى اخلاقى مى‏نمود، آزاد سازید.».



    آن گاه پیامبر (ص) لباس نو به او پوشانید، و هزینه سفر به شام‏را در اختیار او گذاشت، و او را همراه افراد مورد اطمینان به‏شام نزد برادرش رهسپار کرد.

    نمونه‏هایى از اخلاق پیامبر (ص)
    در سیره عملى پیامبر (ص) صدها نمونه از اخلاق نیک و زیبا وجوددارد که هر کدام نشانگر قطره‏اى از اقیانوس عظیم حسن خلق آن‏حضرت است، همان گونه که خداوند با تعبیر «و انک لعلى خلق‏عظیم; و همانا تو اخلاق عظیم و برجسته‏اى دارى‏» به این مطلب‏اشاره فرموده است.

    نظر شما را به چند نمونه از آن‏ها جلب‏مى‏کنیم: 1- عدى بن حاتم مى‏گوید: «هنگامى که خواهرم سفانه به اسارت‏سپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گریختم، پس از مدتى خواهرم‏با کمال وقار و متانت ‏به شام آمد و مرا در مورد این که‏گریخته‏ام و او را تنها گذاشتم سرزنش کرد، عذرخواهى کردم، پس‏از چند روزى از او که بانویى خردمند و هوشیار بود، پرسیدم:«این مرد (پیامبر اسلام) را چگونه دیدى؟» گفت: «سوگند به‏خدا او را رادمردى شکوهمند یافتم، سزاوار است که به اوبپیوندى که در این صورت به جهانى از عزت و عظمت پیوسته‏اى‏».

    با خود گفتم به راستى که نظریه صحیح همین است، به عنوان پذیرش‏اسلام، به مدینه سفر کردم، پیامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا به‏محضرش رسیدم، سلام کردم، جواب سلامم را داد و پرسید:کیستى؟ عرض کردم عدى بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا به‏سوى خانه‏اش برد، در مسیر راه با این که مرا به خانه مى‏برد،بانویى سالخورده و مستضعف با او دیدار کرد، اظهار نیاز نمود،پیامبر (ص) به مدتى طولانى در آنجا توقف کرد و آن بانو را درمورد تامین نیازهایش راهنمایى فرمود. با خود گفتم:«سوگند به خدا این شخص پادشاه نیست.»

    سپس از آن جا گذشتیم وبه خانه رسول خدا (ص) وارد شدم، پیامبر (ص) از من استقبال وپذیرایى گرمى نمود، زیراندازى که از لیف خرما بود، نزدم آوردو به من فرمود: بر روى آن بنشین. گفتم: بلکه شما بر آن‏بنشینید. فرمود: نه، شما بر آن بنشین، خود آن حضرت بر روى‏زمین نشست، با خود گفتم: این نیز نشانه دیگر که آن حضرت،پادشاه نیست. سپس مطلبى از دینم را که راز پوشیده بود بیان‏فرمود، دریافتم که او بر رازها آگاهى دارد، و فهمیدم که‏پیامبر مرسل مى‏باشد، بیانات و پیشگوییها و مهربانى‏هایش مراشیفته‏اش کرده و همانجا مسلمان شدم.»


    2- در جنگ خیبر که با حضور شخص پیامبر (ص) در سال هفتم هجرت‏رخ داد، پس از پیروزى سپاه اسلام بر سپاه کفر، جمعى از یهودیان‏به اسارت سپاه اسلام درآمدند، یکى از اسیران، صفیه دختر حى بن‏اخطب (دانشمند سرشناس یهود) بود.بلال حبشى، صفیه را به همراه زنى دیگر به اسارت گرفت و آن‏ها رابه حضور پیامبر (ص) آورد، ولى هنگام آوردن آن‏ها اصول اخلاقى رارعایت نکرد، و آن‏ها را از کنار جنازه‏هاى کشته‏شدگان یهود حرکت‏داد، صفیه وقتى که پیکرهاى پاره پاره یهودیان را دید بسیارناراحت‏شد و صورتش را خراشید، و خاک بر سر خود ریخت، و سخت‏گریه کرد.

    هنگامى که بلال آنها را نزد پیامبر (ص) آورد،پیامبر (ص) از صفیه پرسید: «چرا صورتت را خراشیده‏اى و این‏گونه خاک‏آلود و افسرده هستى؟! » صفیه ماجراى عبورش از کنارجنازه‏ها را بیان کرد، رسول اکرم (ص) از رفتار غیر انسانى و خلاف‏اخلاق اسلامى بلال حبشى ناراحت‏ شده و بلال را سرزنش کرده و فرمود: «ا نزعت منک الرحمة یا بلال حیث تمر بامراتین على قتلى‏رجالهما; اى بلال! آیا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت‏بربسته که آن‏ها را از کنار کشته‏شدگانشان عبور مى‏دهى؟! چرابى‏رحمى کردى؟»

    جالب این که پیامبر اکرم (ص) براى جبران رنج‏ها و ناراحتى‏هاى‏صفیه، با او ازدواج کرد، سپس او را آزاد، و بار دیگر باپیش ‏نهاد صفیه با او ازدواج نمود و به این ترتیب، ناراحتى‏هاى اورا به طور کلى از قلبش زدود.


    3- در ماجراى جنگ حنین که در سال هشتم هجرت رخ داد، شیماءدختر حلیمه که خواهر رضاعى پیامبر (ص) بود، با جمعى از دودمانش‏به اسارت سپاه اسلام درآمدند، پیامبر (ص) هنگامى که شیماء را درمیان اسیران دید، به یاد محبت‏هاى او و مادرش در دوران‏شیرخوارگى، احترام و محبت‏شایانى به شیماء کرد. پیش روى اوبرخاست و عباى خود را بر زمین گستراند، و شیماء را روى آن‏نشانید، و با مهربانى مخصوصى از او احوال‏پرسى کرد، و به اوامر فرمود: «تو همان هستى که در روزگار شیرخوارگى به من محبت‏کردى...» (با این که از آن زمان حدود شصت‏سال گذشته بود).

    شیماء از پیامبر (ص) تقاضا کرد، تا اسیران طایفه‏اش را آزادسازد، یامبر (ص) به او فرمود:«من سهمیه خودمرا بخشیدم،و در مورد سهمیه سایر مسلمانان،به تو پیشنهاد مى‏کنم که بعد از نماز ظهر برخیز و در حضورمسلمانان، بخشش مرا وسیله خود قرار بده تا آنها نیز سهمیه خودرا ببخشند.

    شیماء همین کار را انجام داد، مسلمانان گفتند: «ما نیز به‏پیروى از پیامبر (ص) سهمیه خود را بخشیدیم.»

    سیره‏نویس معروف‏ابن هشام مى‏نویسد: «پیامبر (ص) به شیماء فرمود: اگر بخواهى باکمال محبت و احترام، در نزد ما بمان و زندگى کن، و اگر دوست‏دارى تو را از نعمت‏ها بهره‏مند مى‏سازم و به سلامتى به سوى قوم‏خود بازگرد؟» شیماء گفت: مى‏خواهم به سوى قوم خود بازگردم.پیامبر (ص) یک غلام و یک کنیز به او بخشید و این دو با هم‏ازدواج کردند، و به عنوان خدمتکار خانه شیماء به زندگى خودادامه دادند.


    4- مهربانى و اخلاق نیکوى پیامبر (ص) در حدى بود که امام صادق (ع)فرمود:روزى رسول خدا (ص) نماز ظهر را با جماعت‏خواند، مردم بسیارى به‏او اقتدا کردند، ولى آن‏ها ناگاه دیدند آن حضرت بر خلاف معمول‏دو رکعت آخر نماز را با شتاب تمام کرد (مردم از خودمى‏پرسیدند، به راستى چه حادثه مهمى رخ داده که پیامبر (ص)نمازش را با شتاب تمام کرد؟!) پس از نماز از پیامبر (ص)پرسیدند: «مگر چه شده؟ که شما این گونه نماز را (با حذف‏مستحبات) به پایان بردى؟» پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:«اما سمعتم صراخ الصبى; آیا شما صداى گریه کودک رانشنیدید؟» معلوم شد که کودکى در چند قدمى محل نمازگزاران‏گریه مى‏کرده، و کسى نبود که او را آرام کند، صداى گریه او دل‏مهربان پیامبر (ص) را به درد آورد، از این رو نماز را با شتاب‏تمام کرد، تا کودک را از آن وضع بیرون آورده، و نوازش نماید.


    5- عبد الله بن سلام از یهودیان عصر پیامبر (ص) بود، عواملى ازجمله جاذبه‏هاى اخلاق پیامبر (ص) موجب شد که اسلام را پذیرفت ورسما در صف مسلمانان قرار گرفت، او دوستى از یهودیان به نام‏«زید بن شعبه‏» داشت، عبدالله پس از پذیرش اسلام همواره زیدرا به اسلام دعوت مى‏کرد، و عظمت محتواى اسلام را براى او شرح‏مى‏داد بلکه به اسلام گرویده شود، ولى زید هم چنان بر یهودى‏بودن خود پافشارى مى‏کرد و مسلمان نمى‏شد.

    عبدالله مى‏گوید: روزى‏به مسجدالنبى رفتم ناگاه دیدم، زید در صف نماز مسلمانان نشسته‏و مسلمان شده است، بسیار خرسند شدم، نزدش رفتم و پرسیدم «علت‏مسلمان شدنت چه بوده است؟» زید گفت: تنها در خانه‏ام نشسته‏بودم و کتاب آسمانى تورات را مى‏خواندم، وقتى که به آیاتى که‏در مورد اوصاف محمد (ص) بود رسیدم، با ژرف‏اندیشى آن را خواندم‏و ویژگى هاى محمد (ص) را که در تورات آمده بود به خاطر سپردم،با خود گفتم بهتر آن است که نزد محمد (ص) روم و او رابیازمایم، و بنگرم که آیا او داراى آن ویژگى‏ها که یکى از آنها«حلم و خویشتن‏دارى‏» بود هست‏یا نه؟ چند روز به محضرش رفتم،و همه حرکات و رفتار و گفتارش را تحت نظارت دقیق خود قراردادم، همه آن ویژگى‏ها را در وجود او یافتم، با خود گفتم تنهایک ویژگى مانده است، باید در این مورد نیز به کند و کاو خودادامه دهم، آن ویژگى حلم و خویشتن‏دارى او بود، چرا که درتورات خوانده بودم: «حلم محمد (ص) بر خشم او غالب است، جاهلان‏هرچه به او جفا کنند، از او جز حلم و خویشتن‏دارى نبینند.»

    روزى براى یافتن این نشانه از وجود آن حضرت، روانه مسجد شدم،دیدم عرب بادیه‏نشینى سوار بر شتر به آنجا آمد، وقتى که‏محمد (ص) را دید، پیاده شد و گفت: «من از میان فلان قبیله به‏اینجا آمده‏ام، خشکسالى و قحطى باعث‏شده که همه گرفتار فقر ونادارى شده‏ایم، مردم آن قبیله مسلمان هستند، و آهى در بساطندارند، وضع ناهنجار خود را به شما عرضه مى‏کنند، و امید آن رادارند که به آنها احسان کنى.»

    محمد (ص) به حضرت على (ع)فرمود:آیا از فلان وجوه چیزى نزد تومانده است؟ حضرت على (ع) گفت: نه،پیامبر (ص) حیران و غمگین شد، همان دم من به محضرش رفتم عرض‏کردم اى رسول خدا! اگر بخواهى با تو خرید و فروش سلف کنم،اکنون فلان مبلغ به تو مى‏دهم تا هنگام فصل محصول، فلان مقدارخرما به من بدهى، آن حضرت پیشنهاد مرا پذیرفت، و معامله راانجام داد، پول را از من گرفت و به آن عرب بادیه‏نشین داد.

    من‏هم چنان در انتظار بودم تا این که هفت روز به فصل چیدن خرمامانده بود، در این ایام روزى به صحرا رفتم، در آنجا محمد (ص)را دیدم که در مراسم تشییع جنازه شخصى حرکت مى‏کرد، سپس درسایه درختى نشست و هر کدام از یارانش در گوشه‏اى نشستند، من‏گستاخانه نزد آن حضرت رفتم، و گریبانش را گرفتم و گفتم:«اى پسر ابو طالب! من شما را خوب مى‏شناسم که مال مردم رامى‏گیرید و در بازگرداندن آن کوتاهى و سستى مى‏کنید، آیا مى‏دانى‏که چند روزى به آخر مدت مهلت ‏بیشتر نمانده است؟»

    من با کمال‏بى‏پروایى این گونه جاهلانه با آن حضرت رفتار کردم (با این که‏چند روزى به آخر مدت مهلت‏باقىمانده بود) ناگاه از پشت‏سر آن‏حضرت، صداى خشنى شنیدم، عمر بن خطاب را دیدم که شمشیرش را ازنیام برکشیده ، به من رو کرد و گفت: «اى سگ! دور باش.» عمرخواست ‏باشمشیر به من حمله کند، محمد (ص) از او جلوگیرى کرد وفرمود:«نیازى به این گونه پرخاش‏گرى نیست، باید او (زید) را به حلم‏و حوصله سفارش کرد، آن گاه به عمر فرمود:«برو از فلان خرمافلان مقدار به زید بده.»

    عمر مرا همراه خود برد و حق مرا داد،به علاوه بیست پیمانه دیگر اضافه بر حقم به من خرما داد. گفتم: این زیادى چیست؟ گفت:چه کنم حلم محمد (ص) موجب آن شده است، چون تو از نهیب وفریاد خشن من آزرده شدى،محمد (ص) به من دستور داد این زیادى‏را به تو دهم، تا از تو دلجویى شود، و خوشنودى تو به دست آید.

    هنگامى که آن اخلاق نیک و حلم عظیم محمد (ص) را دیدم مجذوب اسلام‏و اخلاق زیباى محمد (ص) شدم، و گواهى به یکتایى خدا، و رسالت ‏محمد (ص) دادم و در صف مسلمانان درآمدم.

    این‏ها چند نمونه از سلوک اخلاقى پیامبر اسلام (ص) بود، که هرکدام چون آیینه اى شفاف ما را به تماشاى جمال زیباى اخلاق نیک‏آن حضرت دعوت مى‏کند، و یکى از راز و رمزهاى مهم پیشرفت اسلام‏در صدر اسلام را که بسیار چشمگیر بود، به ما نشان مى‏دهد. در فرازى از گفتار حضرت على (ع) در شان اخلاق پیامبر (ص) چنین‏آمده:«رفتار پیامبر (ص) با همنشینانش چنین بود که دائما خوش‏رو،خندان، نرم و ملایم بود، هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان،عیبجو و مدیحه‏گر نبود، هیچ کس از او مایوس نمى‏شد، و هر کس به‏در خانه او مى‏آمد، نومید باز نمى‏گشت، سه چیز را از خود دورکرده بود; مجادله در سخن، پرگویى، و دخالت در کارى که به اومربوط نبود، او کسى را مذمت نمى‏کرد، و از لغزش‏هاى پنهانى مردم‏جستجو نمى‏نمود، جز در مواردى که ثواب الهى دارد سخن نمى‏گفت،در موقع سخن گفتن به قدرى گفتارش نفوذ داشت که همه سکوت نموده‏و سراپا گوش مى‏شدند... .»

    فرا رسیدن ماتم جانسوز رحلت کامل‏ترین انسان، حضرت ختمى مرتبت‏و شهادت سبط اکبرش حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام را در این‏روز و هم چنین شهادت امام على بن موسى الرضا علیه السلام را درآخر این ماه به فرزند دلبندش حضرت ولى الله الاعظم ارواحنافداه، مقام معظم رهبرى و به جهان بشریت، و مسلمانان دنیا وشیعیان و به ویژه امت پاسدار اسلام و پیروان اهل بیت عصمت وطهارت تسلیت عرض مى‏کنیم به این امید که ان شاء الله پیروى ازثقلین را سرلوحه اعمال خود قرار دهیم تا پیامبر و خداى پیامبراز ما خشنود و به شفاعت آن ذوات پاک در روز «وا نفسا» نایل‏آییم


        نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • مهر و خشم
    عامل محبت چیست؟
    بیائیم محبت کنیم
    مهر و محبت در مدارس
    خلق و خوی محمدی